محل تبلیغات شما

 

در گردش پرگار این هفته به دوران نوجوانی خویش نگاهی داشته ام تا پاسخ یک سوال مهم را ریشه یابی کنم شاید ضروری باشد بیشتر درباره جزییات رفتاری خودمان تحقیق کنیم. به خاطر می آورم در دوران نوجوانی بین 12 تا 15 سالگی که از بد شانسی در مدرسه راهنمایی دخترانه شهید احمد نادی پایگاه هوایی ششم شکاری بوشهر بین سال های 73 تا 75 درس می خواندم یک روز در یک ساعت غیر معمول زنگ به صدا در آمد در میان بهت همگان به دستور ناظم، خانم دباغ همه دانش آموزان وارد حیاط شدند و پس از آن خانم مدیر (نیره معظمی) پشت میکروفن قرار گرفت و با لحنی بسیار غضب آلود فریاد زد امروز تکلیف تان را روشن می کنیم و بچه های خوب و درس خوان در این مدرسه به تحصیل ادامه می دهند و تنبل ها را برای همیشه به خانه می فرستیم وی ادامه داد: اکنون اسم هر دانش آموزی را که خواندم کیفش را بر دارد و سر کلاس درس برود تا تکلیف بقیه را روشن کنیم. من که شاگرد منظم و خوبی بودم فقط کمی در درس ریاضی کمیتم لنگ می زند با اطمینان و  افتخار کنار سایر دوستانم ایستاده بودم و منتظر بودم تا نام من را نیز در اسامی منتخبین بخوانند اما همین که نوبت به کلاس دوم/ هفت رسید و اسامی خوانده شد دستانم یخ زد و بر روی زمین افتادم خشم و یاس توامان سراسر وجودم را فرا گرفت. بی آنکه چیزی بگویم و بدانم همکلاسهایم به نزد معلم ها رفته بودند و خواسته بودند که مرا هم به جمع آنها اضافه کنند اما تنها این جواب را شنیده بودند راحله سادات حسینی همیشه می خندد و به همین دلیل باید تنبیه شود.» هرچند فردای آن روز مادرم برای اعتراض به مدرسه آمد و مدیر را بازخواست کرد اما کاری از پیش نبرد زیرا وی در جواب گفته بود برای این کار اجازه اعضای انجمن اولیا و مربیان مدرسه را داشته است که حاصل انتخاب و رای خود شماست. در آستانه 40 سالگی پس از گذشت بیش از 23 سال این خاطره دردناک همچنان همراه درون من است چرا در دوران نوجوانی teenager به خاطر خندیدن باید اینگونه تنبیه شوم مگر ماهیت زندگی چیزی غیر از شادی و نشاط است!؟ اکنون من و همسالانم (دهه شصت) در سکوتی تلخ و مایوس کننده خاطرات دوران سرکوب ممتد را مرور می کنیم و یک درد مشترک در درون همه ما فریاد می زند چرا خوشحال نیستم!؟

هیچ موجودی به اندازه انسان تا این اندازه گستاخانه و تمامیت خواهانه در طبیعت زندگی خود و سایر جانداران مداخله نکرده و آن را غیر طبیعی و دشوار نساخته است. سالهاست از خنده های از ته دل خبری نیست سالهاست مردم برای آرامش و شادی به مصرف دارو و روان درمانی روی آورده اند، خندیدن که سرشار از معنویت و حق طبیعی انسان است از همان دوران کودکی با آموزش ها و ارزش گذاری های سلیقه ای از روی ناآگاهی یا ت گذاری های مقرضانه جهت اعمال کنترل از وی ربوده می شود در پی آن آزادی و حق انتخاب وی را تحت تاثیر قرار داده و منجر به احساس پوچی می گردد و او را در سطح یک بیمار تنزل می دهد سپس در یک رویکرد انسان دوستانه با دریافت هزینه های سنگین درمانی درصدد معالجه وی بر می آید و این گونه دانش پزشکی به تجارت تبدیل می شود و البته برخی از پزشکان به جای تحقیق و پژوهش برج ساز می شوند و جامعه رو به قهقرا می رود. نگرانی، اضطراب، استرس و افسردگی حاصل از زندگی کسل کننده روتین عذاب آورترین اتفاق زندگی در سالهای اخیر بوده است و بشر در تلاش است از این رنج گران بگریزد غافل از آنکه راه چاره درگریختن نیست بلکه در آگاهی و روبرو شدن با عامل یا ریشه ها و پاکسازی است زمان آن رسیده است که انسان نوین یا به عبارتی واضح تر انسان بدون نقاب ظهور کند همان حقیقت سرشار از اصالت و خلاقیت. تنها کافی است ضمیر ناخوادگاه خود را از اسارت پارادایم های تحمیلی رهایی بخشیم مشکل من و تو یکی است هم وطن.

 

پاکسازی معجزه عصر جدید

خطر توجه به محدودیت ها

سیندرلا دختر شایسته !!!

های ,یک ,دوران ,وی ,انسان ,زندگی ,دوران نوجوانی ,است از ,سرشار از ,من و ,در دوران

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باصفاترین